 
        
            ظفر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ẒFR
    
							
    
								
        ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) موضعی  است  نزدیک  حَوأب  در راه  بصره  به  مدینه .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظُ ] (اِخ ) موضعی  است  نزدیک  شُمیط بین  مدینه  و شام  از دیار فزاره  و در آنجاست  که  ام قرفة، فاطمة بنت  ربیعةبن  بدر کشته  شد. (معجم البلدا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظَ ف ِ ] (اِخ ) قلعه ای  است  به  یمن . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  الحسین  الجلیلی  النیسابوری . از صوفیه ٔ کبار است  و او به  اصفهان  رفت  و درمحرم  سال  382 هَ . ق . وفات  کرد. حد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن  الداعی بن  ظفر الحمدانی  القزوینی ، مکنی  به  ابوسلیمان . فقیه  صالح  از شاگردان  ابی علی بن  شیخ  ابی جعفر طوسی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) (السید ابی الفضل ...) ابن  الداعی بن  مهدی  العلوی  العمری  الاسترآبادی . فقیه  ثقه ٔ صالح  از شاگردان  شیخ  ابوالفتح  کراجکی ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) (شیخ ...) ابن  همام بن  سعد الاردستانی . شیخ  منتجب الدین  در فهرست  خویش  وی  را امام  لغت  گفته  است . (روضات  ص 337).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) (ظفرالدین ) شاعری  از اهل  همدان  و در خدمت  ملکشاه  سلجوقی  بوده  است . این  شعر از اوست :به  هنر باش  هرچه  خواهی  کن نه  بزر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظفر.[ ظَ ف َ ] (اِخ ) میرزا کاظم  کرمانی ، خلف  میرزا محمدتقی  کرمانی . از اکابر محققین  است . وی  در شباب  تحصیل  علوم  متداوله  کرد و در حکمت  طبیعی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هَپتی hapti (اوستایی). پیروزی (دری)***فانکو آدینات 09163657861