گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ظفر نویسه گردانی: ẒFR ظفر. [ ظَ ف َ ] (اِخ ) (ظفرالدین ) شاعری از اهل همدان و در خدمت ملکشاه سلجوقی بوده است . این شعر از اوست :به هنر باش هرچه خواهی کن نه بزرگی به مادر و پدر است نافه ٔ مشک را ببین به مثل کاین قیاسی بدیع و معتبر است ۞ .(از قاموس الاعلام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ابن ظفر ابن ظفر. [ اِ ن ُ ظَ ف َ ] (اِخ ) حجةالدین ابوعبداﷲ محمدبن ابی محمد صقلی . مولد او صقلیه . در مکه پرورش یافته . کتابی باسلوب کلیله ودمنه دارد... ظفر دادن ظفر دادن . [ ظَ ف َ دَ ] (مص مرکب ) اِظفار. تظفیر. مظفر کردن بر. افلاح . (تاج المصادر). ظفر کردن ظفر کردن . [ ظَ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصرت کردن . ظفر یافتن ظفر یافتن . [ ظَ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) اِفلاج . اِظفار. بَلل . فَلج . استیلاء. کامیاب شدن . مظفر شدن . غلبه کردن . دست یافتن : دلشاد زی و کامروا ... پیوسته ظفر پیوسته ظفر. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ظَ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه همواره مظفر است و پیروز : کامران باد همه ساله و پیوسته ظفربخت پاینده و دل زنده... ذفر ذفر.[ ذَ ف َ ] (ع مص ) بوی آمدن . بوی برخاستن . || تیزی و تندی بوی خواه خوش و خواه ناخوش . یا خاص است به گند بَغَل ۞ صنان . ذفر ذفر. [ ذَ ف ِ ] (ع ص ) مرد گنده بَغَل . || تیز. تند. (در بوی ): مسک ذفر؛ مشک تیزبوی و له [ لأذخِر ] اصل مندفن و قضبان دقاق ذفرالریح . (ابن... ذفر ذفر. [ ذُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَذفَر و ذفراء. ذفر ذفر. [ ذِ ف ِ / ف َرر ] (ع ص ،اِ) شتر بزرگ ذفری و سخت شدید. || بزرگ خلقت . || چابک . || درازبالا. || تمام بدن . یا جوان چابک درازبالا و ... زفر زفر. [ زَ ف َ / زَ ] (اِ)دهان را گویند که به عربی فم خوانند. (برهان ). دهان ... و آن را زفو نیز گفته اند... (انجمن آرا) (آنندراج ). دهان . (جهان... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود