اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عادی

نویسه گردانی: ʽADY
عادی . [ دی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است به عادت . هر چیزی که عادت شود. بحالت الحاق یاء نسبت تاء مصدر از آن افتاده است . (از غیاث اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ادی . [ اَدْی ْ ] (ع مص ) اَدْو. فریب دادن . فریفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
ادی .[ اُ دی ی ] (ع مص ) ستبر شدن شیر تا جغرات گردد. (تاج المصادر بیهقی ). بسته شدن شیر یا ماست . (زوزنی ). غلیظ شدن شیر. || بسیار شدن چیزی...
ادی . [ اَ دی ی ] (ع ص ) آوند خرد. خیک خرد. یا آوند میانه . خیک میانه . || مرد سبک و چالاک . || مال اندک . || ثوب ادی ؛ جامه ٔ فراخ .یدی ...
آدی . [ دا ] (ع ن تف ) امانت گذارنده تر. راست معامله تر.
آدّی äddi به معنی نورمال همه چه روبراه وضعیت خوب و حالتی طبیعی لهجه پارسی غور
آدی (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
ادی ژه . [ اِدْ دی ژِ ] (اِخ ) نام قلعه ای به آتّیک (اطیقی ). (ایران باستان ص 2605).
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او را...
آدی ذَیَ (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
ابن عدی . [ اِ ن ُ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابواحمد عبداﷲبن عدی (242-323 هَ .ق .). محدث ایرانی از مردم جرجان . عراق و مصر و شام و حجاز را در طلب ح...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.