اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عارضة

نویسه گردانی: ʽARḌ
عارضة. [ رِ ض َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث عارض . || صفحه ٔ رخسار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || حاجت . (اقرب الموارد). || حادثه و پیش آمد :
تا بر تن تو سهل نشد ریح عارضه
اندیشه ٔ تو بر دل ما بود چون جبل .

سوزنی .


|| بیماری . کسالت . مرض :
دارو سبب درد شد اینجا چه امید است
زائل شدن عارضه و صحت بیمار.

؟ (کلیله و دمنه ).


طبیبان با تفقد و رعایت بدو رسند، و این عارضه زائل شود. (تاریخ بیهقی ). هر روز طبیب را می پرسید امیر، و او میگفت عارضه ٔ قوی افتاد. (تاریخ بیهقی ). هم از ملوک آل سامان امیر منصوربن نوح بن نصر را عارضه ای افتاد که مزمن گشت . (چهارمقاله ٔ عروضی ).
خاطر من عرضه داده بود سخن را
عارضه ٔ تب رسید و کرد مشوش .

سوزنی .


خاقانیا ز عارضه ٔ درد دل منال
کز ناله هیچ درد نشان بهی ندید.

خاقانی .


|| ناقه ٔ بیمار و آفت رسیده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || (اِمص ) زبان آوری . تیززبانی . قوت و قدرت بر سخن و جز آن . || چستی . چابکی . دلیری . رسائی در امور. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عرضة. [ ع َ ض َ ] (ع مص ) یک بار ظاهر کردن چیزی را بر کسی . || آشکار کردن و عرض نمودن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکار ساختن . نشان دادن ....
عرضة. [ ع ِ ض َ ] (ع اِ) مؤنث عرض . (منتهی الارب ) || زنی که به باطل و ناچیز مردم را فریبد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ع...
عرضة. [ ع ُ ض َ ] (ع اِ) آهنگ . || قوت . (منتهی الارب ). || همت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بندی است در کشتی گیری گویند: له عرضة...
ارزة. [ اُ زَ ] (ع اِ) یک بنه صنوبر نر یا درخت عرعر. (منتهی الأرب ). رجوع بماده ٔ قبل شود.
ارضه . [ اَ رَ ض َ ] (ع اِ) موریانه . (منتهی الأرب ). خوره . خره . ریونجه . دیوچه . (منتهی الأرب ) (مجمل اللغة). دیوک . تافشک . گهن . زنو. رونجو....
ارضه . [ اِ رَ ض َ ] (ع اِ) گیاه بسیار. گیاه فراوان .
ارضه . [ اُ ض َ ] (ع اِ) گیاه بسیار. اِرَضه .
ارذه . [ ] (اِ)ارزه . بفارسی زفت رومی است . (فهرست مخزن الادویه ).
ارزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل . (جهانگیری ) (برهان ). اندود. گلابه . اندایه . خازه . آژند. سیاع . (منتهی الأرب ). || کِلس . (دهار). گچ . دوغاب ...
ارزه . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام کشور اول است . (آنندراج ). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه . (بندهش ، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.