اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عازم

نویسه گردانی: ʽAZM
عازم . [ زِ ] (ع ص ) آهنگ کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوشش کننده . (ناظم الاطباء). کسی که اراده ٔ حتمی به انجام کاری کند. (فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
اضم . [ اَ ض ِ ] (ع ص ) خصومت رسیده . اذیت رسیده . (از لسان العرب ).
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ )زمینی که در آن مدینه ٔ منوره واقع شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وادی بزرگی است در حجاز و تا لب دریا امتداد دارد و م...
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) گفته اند: اضم وادیی است ازآن ِ اشجع و جهینة. (از معجم البلدان ).
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) موضعی است . نابغه گوید: واحتلّت الشرع فالاجراع من اضما. (از لسان العرب ). و از آنجا براه عباثر به ینبع روند. (یادداشت ...
اضم . [ اِ ض َ ] (اِخ ) نام کوهی است .(منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است . راجز گفت :نظرت والعین مبینةالتّهم الی سنا نار وقودها الرّتم شُ...
عذم . [ ع َ ] (ع مص ) گزیدن یا بسختی خوردن اسب . (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دور نمودن از خود. (آنندراج ) (منتهی الا...
عذم . [ ع َ ذَ ] (اِخ ) رودباری است به یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ع اِ) گیاهی است . || (مص ) دشنام دادن زن شوی را هرگاه او ارا...
عذم . [ ع َ ذِ ] (ع ص ) اسب گزنده و بسختی خورنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
عذم . [ ع ُ ذُ ] (ع اِ) ج ِ عَذّام . (منتهی الارب ). رجوع به عذام شود.
آزم . [ زِ ] (ع اِ) ناب . نیش (دندان ). || (ص ) پرهیزکننده . محتمی . ج ، اُزَّم ، اُزُم .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.