اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاشقی

نویسه گردانی: ʽAŠQY
عاشقی .[ ش ِ ] (اِخ ) میرعلیشیر آرد: مولانا عاشقی از شهر هرات بود و قصیده را پخته میگفت از جمله اشعار اوست :
این منظری که طاق چو ابروی دلبر است
از خاک برگرفته ٔ دارای کشور است .
که در تعریف عمارت آق سرای که به دستور بوسعید بنا شده است سرود. (مجالس النفائس ص 41).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عاشقی . [ ش ِ ] (حامص ) عمل عاشق . شیفتگی . دلدادگی . عشق ورزیدن : عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل . مولوی .ز چشم خلق فتاد...
بی عاشقی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) (از: بی + عاشق + ی ) بدون عاشقی . بی عشق ورزی : حیف بود مردن بی عاشقی تا نَفَسی داری و نَفْسی ، بکوش . سعدی ...
حسین عاشقی . [ ح ُ س َ ن ِ ش ِ ] (اِخ ) هندی . رجوع به عاشقی هندی شود.
اشقی . [ اَ قا ] (ع ن تف ) نعت تفصیلی از شقی . شقی تر. بدبخت تر. (مهذب الاسماء) (مؤیدالفضلا).اشقی الامة و اشقی القوم ؛ ابن ملجم مرادیست قاتل ...
عشقی . [ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عشق . رجوع به عشق شود.- غزل عشقی ؛ غزل که مطالب عشقی را شامل باشد.|| در اصطلاح عامیانه ، آنکه بمیل ...
عشقی .[ ع ِ ] (اِخ ) (میرزاده ٔ...) نام او محمدرضابن حاج سیدابوالقاسم کردستانی ، و از شعرای قرن اخیر ایران بوده است . وی به سال 1272 هَ .ش ...
اشغی . [ اَ غا ] (ع ص ) مرد ناهموار و دراز دندان . مؤنث : شَغْواء، شَغْیاء. ج ، شُغْو. (منتهی الارب ). ذوالشغا. (اقرب الموارد). رجوع به شغا شود. م...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.