اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاص

نویسه گردانی: ʽAṢ
عاص . (اِخ ) ابن هشام . ابوالبختری عاص بن هشام بن خالد المخزومی از قریش و یکی از بزرگان و دلیران عرب جاهلیت و برادر ابوجهل است که اسلام را درک کرد و هم اوست که مردم را از گرویدن به حضرت رسول باز میداشت و سرانجام در جنگ بدر به سال دوم هجری به قتل رسید. (الاعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آس . (اِخ ) نام قومی از ایرانیان ، ساکن قفقاز مرکزی . زبان این مردم لهجه ای از فارسی است و ایشان را ایرُن و اِس و اُسِت ۞ نیز نامند. و ...
آس . [ سِن ْ ] (ع ص ) آسی . اندوهگین .
(اوستایی)1ـ رسیدن، آمدن 2ـ کسی را وادار ـ مجبور کردن 3ـ اَستی، بودن، وجود
اس اس . [ اَ اَ ] (ع صوت ) کلمه ایست که گوسپندان را بدان زجر کنند. (منتهی الارب ).
اس سا. [ اُ ] (اِخ ) ۞ یکی از کوه های بلند تسالی (یونان ). (ایران باستان ص 752 و 768).
اس سن . [ اِس ْ س ُ ] (اِخ ) ۞ رودی بفرانسه . و آن بشط سِن ریزد.
اس سن . [ اِس ْ س ُ ] (اِخ ) ۞ کمونی در مملکت فرانسه (سِن اِ اُواز)، از ناحیت کُربی کنار رود اِس سُن ، دارای 10683 تن سکنه و راه آهن از آن...
آس آب . (اِ مرکب ) آب آسیا. آسیای آبی .
آس باد. (اِ مرکب ) آسیا که بقوت باد گردد. بادآس . رحی الرّیح . (ربنجنی ). آسیاچرخ .
آس باز. (نف مرکب ) آنکه آس بازد بقمار.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۷ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.