اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاضر

نویسه گردانی: ʽAḌR
عاضر. [ ض ِ ] (ع ص ) بازدارنده و مانع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
ازر. [ اِ ] (ع اِ) اصل . || چادر.
ازر. [ اُ ] (ع اِ) جای بستن ازار. محل بستن بند تنبان .
ازر. [ اُ زُ ] (ع اِ) ج ِ اِزار.
ازر. [ ] (اِخ ) موضعی در جنوب غربی خلیج فارس : شهرستان آنرا [ بحرین را ] هجر گفته اند اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آنرا بالحسا و قطیف ...
آزر. [ زَ ] (اِمص ، اِ) مخفف آزار. (برهان ). || (ص ) کج طبع. (برهان ).
آزر. [ زَ ] (فعل امر) صیغه ٔ امر از آزردن : نگار و صورت آن بت به هند و چین در هم شکست خامه ٔ مانی و رنده ٔ آزرنگار آزر و مانی غلام صورت او...
آزر.[ زَ ] (ع ص ) اسبی که هر دو ران سپید دارد و دو پای پیشین سیاه یا برنگی دیگر. || اسب که سرین وی سپید بود. (مهذب الاسماء). || دشنام ...
آزر. [ زَ ] (اِخ ) نام پدر ابراهیم پیغامبر علیه السلام . و او را آزر بت گر و آزر بت تراش نیز گویند : دعوی کنند گرچه براهیم زاده ایم چون ژرف بنگ...
آزر. [ زَ ] (اِخ ) نام ناحیه ای میان سوق اهواز [ خوزیان واچار ] و رامهرمز. || مدینه ٔ آزر؛ نام شهری بوده میان بصره و کوفه ، و آن را اَطد ...
آذر. [ ذَ] (اِ) (از زندی آتارس ) آتش . آدر. نار : برافروز آذری اکنون که تیغش بگذرد از بون فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر. دقیقی .همانا که...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.