عاقر
نویسه گردانی:
ʽAQR
عاقر. [ ق ِ ] (ع ص ) نحرکننده ٔ شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. (ناظم الاطباء). || زن که آبستن نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. (قرآن 5/19). ج ، عُقّر و عَواقر. || مرد که او را فرزند نشود. || قاتل : و صمم اًذا أیقنت َ أنک عاقره ؛ أی قاتله . (اقرب الموارد). || ریگ که هیچ نرویاند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ریگ توده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || زن بی نظیر و عدیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خوش اغر. [ خوَش ْ / خُش ْ اُ غ ُ ] (ص مرکب ) میمون . مبارک . خوش آغال . خوش اغور. نیکوفال .
خوش آغر. [ خوَش ْ / خُش ْ غ ُ ] (ص مرکب ) خوش آغال . خجسته . میمون . (یادداشت مؤلف ). خوش اُغر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اغربخیر به معنی وقت خوش :زمان به نیکی . ایام بکام
اغر عصفوری . [ اَ غ َرْ رِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نوعی از ستور که سپیدی پیشانی آن رقیق بود و از پیشانیش تجاوز نکرده باشد. (صبح الاعشی ج...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اغر شمراخی . [ اَ غ َرْ رِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از ستور که سپیدی پیشانیش خیشوم آن را فراگرفته باشد. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص...