اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عامر

نویسه گردانی: ʽAMR
عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عامربن صعصعة از هوازن از عدنانیة. جد جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
عمر اسیدی . [ ع ُ م َ رِ اُ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمیر. از بنی اسید، از بنی تمیم . وی از مردم شجاع روزگار بنی مروان بود که بسال 109 ه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
امر مشترک . [ اَ رِ م ُ ت َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح منطق حد اوسط را در تمثیل امر مشترک نیز خوانند. (از اساس الاقتباس ص 333).
امر مستمر. [ اَ رِ م ُ ت َ م َ رر ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح دستور زبان فارسی عبارت از فعل امری است که باعلامت استمرار «می » و «همی...
امر معروف . [ اَ رِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امر کردن به نیکو که در شریعت اسلام معروف و شناخته شده هستند مانند صوم و صلات و حج و زکو...
عمر هلالی . [ ع ُ م َ رِ هَِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن محمودبن نجیم بن هلال هلالی حموی عنبری شافعی . مشهور به ابن خدر. ادیب ، نظم سرا و توق...
عمر مجوبی . [ ع ُ م َ رِ ؟] (اِخ ) ابن احمدبن عبیداﷲ مجوبی بخاری حنفی . ملقب به تاج الشریعة. فقیه بود و در سال 672 یا 673 هَ .ق .درگذشت . او ر...
عمر قضاعی . [ ع ُ م َ رِ ق ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن علی بن عدیس قضاعی بلنسی ، مکنی به ابوحفص . وی لغوی و از اهالی بلنسیة بود و در حدود ...
عمر سبیعی . [ ع ُ م َ رِ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابوسحاق سبیعی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.