عامر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽAMR
    
							
    
								
        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن  طُفیل بن  مالک بن  جعفر العامری  از بنی عامربن  صعصعة. از شعرا و بزرگان  عرب  در جاهلیت  بود. مولد و منشاء او به  نجد بوده  است . او مردی  بود با جود و کرم  که  به  امر او همواره  در بازار عکاظ بواسطه ٔ جارچی  آمادگی  خود را جهت  هرگونه  خدمت  به  مردم  اعلام  میداشت  او در سنین  پیری  اسلام  را درک  نمود و در مدینه  خدمت  حضرت  رسول  رسید حضرت  او را به  اسلام  دعوت  کرد او شرائطی  داشت  که  از جمله  بعد از حضرت  ولی  امور باشد و آخر الامر تسلیم  نشده  و بدون  نتیجه  بازگشت  و در ضمن  راه  در سال  11 هَ . ق . وفات  یافت  و در ریحانة الادب  است  که  در سال  632 م . درگذشت . (از الاعلام  زرکلی ). و رجوع  به  ریحانة الادب  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  اسحاق بن  یوسف . دوازدهمین  سلطان  موحدی  در مغرب . رجوع  به  عمر موحدی  (ابن  اسحاق بن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  اسحاق  واشی . رجوع  به  عمر واشی  (ابن  اسحاق ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  اسماعیل . ملقب  به  رشیدالدین . رجوع  به  عمر فارقی  (ابن  اسماعیل بن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ایوب  موصلی ، مکنی  به  ابواسحاق . محدث  بود. رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  بدر. ملقب  به  ضیاءالدین . رجوع  به  عمر موصلی  (ابن  بدربن ...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  بزری . نام  وی  عمربن  محمدبن  احمد، مکنی  به  ابوالقاسم  و ملقب  به  جمال الاسلام  و مشهور به  ابن  بزری  میباشد. فقیه  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن  بکیر. از اصحاب  حسن بن  سهل . او اخباری  و راویه  ونسابه  است  و کتاب  معانی  القرآن  را فراء برای  او نوشت . او راست : یو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ثابت  ثمانینی ، مکنی  به  ابوالقاسم . از نحویان  قرن  پنجم هجری . درگذشت  او را بسال  442 هَ .ق . نوشته اند. رجوع به  ثما...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  جعفر زعفرانی . رجوع  به  عمر زعفرانی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  جمیع، مکنی  به  ابوحفص . رجوع  به  ابوحفص  (عمربن ...) شود.