اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عامری

نویسه گردانی: ʽAMRY
عامری . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر. واقع در 12هزارگزی شمال دیلم و شش هزارگزی ساحل در کنار راه فرعی دیلم به هندیجان . محلی است جلگه ٔ گرمسیر، مرطوب و مالاریایی و 500 تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. محصولات آن غلات دیم و سبزیجات است و اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حسین عمری . [ ح ُ س َ ن ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداللطیف بن محمد العمری قادری خلوتی دمشقی معروف به ابن عبدالهادی مؤرخ نسابة در دمشق به ...
حسین عمری . [ ح ُ س َ ن ِ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن محمد شریف عمری مکنی به ابوالفتح و ملقب به ناصرالدین در نیشابور و مرو علم آموخت و تألیفات ...
خطیب عمری . [ خ َ ع ُ ] (اِخ ) یاسین بن خیراﷲبن محمودبن موسی . مورخ و از فاضلان موصل وادیبان و شاعران آن ناحیت بود. او تألیفات خود را که ...
امین عمری . [ اَ ن ِ ع ُم َ ] (اِخ ) امین بن خیراﷲ. (1150 - 1203 هَ .ق .). از نوابغ عراق و شاعر و دارای تألیفات بسیار است . (از اعلام زرکلی چ...
امری شیرازی . [ اَ ی ِ ] (اِخ ) قاسم ... از شاعران دوره ٔ صفوی بوده و از علوم غریبه اطلاع داشته است . وی مورد تکفیر علما واقع شد و به امر شا...
افوض امری الی ا. [ اُ ف َوْ وِ ض ُ اَ اِ لَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ) کار خود را به خدا بازمیگذارم . (یادداشت مؤلف ). کار خویش را به خدا وا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.