اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عاوز

نویسه گردانی: ʽAWZ
عاوز. [ وِ ] (ع ص ) فقیر. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عوذ. [ ع ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ عَوذة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عوذة شود.
عوذ. [ ع ُوْ وَ ] (ع اِ) گیاه در بن خار رسته ، یا در زمین درشت و دشوار که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات و گیاه که در ریشه ...
عوذ.[ ع َ ] (اِخ ) ابن سودبن حجربن عمران ، از مزیقیاء، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308)....
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب بن قطیعة، از عبس بن بغیض ، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308)...
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب مصری ، مکنی به ابوثراد. رجوع به ابوثراد شود.
آوَز (اوستایی) 1ـ رفتن، عزیمت کردن 2ـ سواری کردن
ترع عوز. [ ت َ ع ُ عو ] (اِخ ) نام قریه ای بزرگ نزدیک حران . (ابن الندیم ). دهی است به حران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یاقوت آرد: قریه...
باغ عوض . [ ع َ وَ ] (اِخ ) یکفرسخ و نیم میانه ٔ شمال و مغرب جهرم است . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان جلگاه بخش کوهک شهرستان جهر...
علی عوض . [ ع َ ی ِ ع ِ وَ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی عوض مزیدی اسدی حلی . فقیه و مورخ و ادیب و شاعر اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم ...
واژه عوض منافع
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.