عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن جعفربن محمدبن درستویه . رجوع به ابن درستویه ابومحمد و نیز به الاعلام زرکلی و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 43 و روضات الجنات ص 448 شود.
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مخارق بن سلیم بن حضیرةبن قیس معروف به النابغة الشیبانی . رجوع به نابغه ٔ شیبانی شود.
عبدا. [ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مسعدةبن مسعود الفزاری . مورخان او را صاحب الجیوش لقب داده اند چه وی در عصر معاویه در جنگ با رومیان فرمان...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مسعودبن غافل بن جبیب الهذلی . رجوع به ابن مسعود و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مسلم بن قتیبة الدینوری معروف به ابن قتبیه . رجوع به ابن قتیبه ابومحمد عبداﷲ و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مسملةبن قعنب الحارثی . از رجال حدیث و ثقات و از مردم مدینه است . در بصره سکونت جست و به سال 221 هَ . ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مصعب بن ثابت بن عبداﷲبن زبیر. امیر یمامه است . در زمان خلافت مهدی عباسی و هادی ولایت یمامه را یافت و ب...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مطیعبن الاسود الکعبی القرشی العدوی . وی از قریش و مردی شجاع بود. در حیات رسول خدا (ص ) متولد شد و در یوم ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مظعون الجمحی معروف به ابن مظعون . صحابی بدری و از شجعان صاحب رأی و تقدم و از طرف مادر برادر عثمان بن...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن معاویةبن عبداﷲبن جعفربن ابی طالب . از رؤسای طالبیان و شعراء آنان بود. به سال 177 هَ . ق . در کوفه خروج ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن معمر الیشکری . امیری شجاع و از والیان عصر مروانی است . و آخرین ولایت او قهستان و نواحی آن بود که از جان...