عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ذکوان القرشی المدنی محدث است . سفیان وی را در حدیث امیرالمؤمنین نامید. وی در حدیث ثقه بود. لیث گفت سیصد تن دنبال ابوالزناد دیدم که از او فقه و علم و شعر و صرف فرامیگرفتند. وی به سال 131 هَ . ق . به مرگ مفاجاةدرگذشت . (از الاعلام زرکلی ) (از تاریخ گزیده ص 799).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 42هزارگزی جنوب باختر نیر و 33هزارگزی جنوب خاوری راه ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 39هزارگزی شمال باختری درمیان و 5هزارگزی شمال ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اباض المقاعسی المری التمیمی . از بنی مرةبن عبیدبن مقاعس و رئیس فرقه ٔ اباضیه و معاصر معاویه بود. و تا اوا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد الاغلبی التیمی . وی امیر تونس و قیروان و مردی ادیب ، شجاع و عاقل بود. پس از مرگ پدر اما...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اغلب التمیمی . امیر افریقا و از اغالبه بود.امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس میخواندن...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ الخبری . از علمای عربیت و فرائض و حساب بود. او راست : شرح الحماسة. شرح دیوان البحتری .وی ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابراهیم الاصیلی نسب وی باصیلة (شهری به مغرب ) است . مردی فاضل بود و به سال 392 هَ . ق . درگذشت . (از ال...
عبدا. [ ع َ دُل ْلاه ] (اِخ ) ابن ابی بکربن عبداﷲبن عبدالرحمان باشمیلة. از افاضل یمن بود و شعر میگفت . او را دیوانی است .وی به سال 916 هَ ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی بکربن عثمان التیمی القرشی . صحابی بود و در وقعه ٔ طائف شرکت داشت و تیری بدو رسید که در اثر همان به ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن ابی بکر الصدیق . رجوع به عبداﷲبن عبداﷲبن عثمان التیمی شود.