عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن رواحةبن ثعلبة. از مردم خزرج و صحابی و در شمارامراء و شعراء راجزین است . در جاهلیت کتابت میکرد. وی در بیعت عقبه با هفتاد تن از انصار حاضر بود. در جنگ بدر و احد و خندق و حدیبیة حضور یافت . رسول (ص ) در یکی از غزوات وی را در مدینه جانشین خود فرمود. وی در وقعه ٔ مؤتة یکی از امیران بود و به سال 8 هَ .ق . در همان واقعه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن جعفربن الیمان الجعفی ، مکنی به ابوجعفر. حافظ حدیث و ثقه بود. وی نخستین کسی است که مسند...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن حسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب شریف معروف به اشتر العلوی . از دعاة و پیشوایان شورش ضد ع...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عاصم الانصاری . از بنی ضبیعة و شاعری هجاگوی و از طبقه ٔ جمیل بن معمر و نصیب بود و معاصر جری...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان السعدی معروف به الغالب باﷲ. از ملوک دولت سعدیان مراکش است . به سال 965 هَ ...
عبدا. [ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمعین بن عون معروف به عبداﷲ پاشا. از امراء مکه است که لقب پاشا و وزارت یافت و سپس به سال ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابی محمدبن عبیدبن سفیان معروف به ابن ابی الدنیا. رجوع به ابن ابی الدنیا و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبیداﷲ معروف به ابن الخاقان . رجوع به ابن خاقان شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبید قرشی . رجوع به ابن ابی الدنیا شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ابوطالب ، مکنی به ابوهاشم . رجوع به ابوهاشم عبداﷲبن محمد و نیز به الاعلام زرکلی و خاندان...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن عباس ، مکنی به ابوجعفر و معروف به منصور. وی دومین خلیفه ٔ عباسی و نخستین کس از ملوک عرب ...