عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن طاهربن الحسین بن مصعب الخزاعی . امیر خراسان و از مشهورترین والیان عصر عباسی است . وی مدتی ولایت شام یافت سپس به سال 211 هَ . ق . به مصر رفت و مدت یک سال بدانجابماند آنگاه به دینور رسید و مأمون او را ولایت خراسان داد و عبداﷲ از خود کفایتی نشان داد. بدان جهت طبرستان و کرمان و ری و حوالی آنها ضمیمه ٔ حکمرانی وی شد. تولد عبداﷲ به سال 182 هَ . ق . بود و به سال 230 هَ . ق . به نیشابور درگذشت . ابن اثیر نویسد: عبداﷲطاهر مردی بسیار بخشنده و عالم و باتجربه بود و شعراء برای او مرثیه گفته اند. ابن خلکان نویسد: عبداﷲ مردی بزرگ و عالی همت و مورد اعتماد مأمون بود. ذهبی گوید عبداﷲ از بزرگان ملوک است . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عیسی الاصفهانی ثم التبریزی مشهور به افندی . در حدود سال 1130 هَ . ق . به تبریز درگذشت . عالم امامی است ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن غانم الدراجی الهذالی النجاعی . از مردم جزائر و فقیه و متصوف است . تولد و تعلیم او در قسطنطنیه بود، سپس ب...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن فروخ الفارسی . فقیه و عالم به احادیث و از مردم افریقا بود. روح بن حاتم قضاوت بروی عرضه کرد و او نپذیرف...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن فیصل بن ترکی . از امراء نجد است بعد از پدر به اتفاق آل سعود ولایت نجد یافت . و در آغاز کار سیاستی نیکو پیش ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن قاسم بن مظفربن علی شهرزوری ملقب به المرتضی . مردی فاضل بود و او را شعری رائق است . مدتی به بغداد اقام...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن قحطان بن اسعدبن ابی یعفر. به سال 333 هَ . ق . در عهد عباسیان ولایت یمن را مستقلاً بعهده داشت و خطبه ٔ عب...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن قیس . رجوع به ابوخمیصه عبداﷲبن قیس شود.
عبدا. [ ع َدُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن قیس بن سلیم بن حضاربن حرب . رجوع به ابوموسی اشعری عبداﷲبن قیس و الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن کثیر الداری المکی .رجوع به ابن کثیرعبداﷲبن کثیر و الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن کعب بن عمروالانصاری . صحابی است . در جنگ بدر شرکت کرد. وی به سال 30 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).