عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عامربن کریزبن ربیعة الاموی ، مکنی به ابوعبدالرحمان . به سال 4 هَ . ق . به مکه متولد شد. در خلافت عثمان ولایت بصره یافت و لشکری به سیستان فرستاد و داور و دارابجرد و مروالروز و سرخس و ابرشهر طوس و طخارستان و نیشابور و ابیورد و بلخ و طالقان و فاریاب ورساتیق هرات و آمل و بست و کابل را فتح کرد. وی به سال 59 هَ . ق . به بصره درگذشت . عبداﷲ مردی شجاع و سخاوتمند بود. عمران و آبادی را دوست میداشت . بسیاری از خانه های بصره را خرید و ویران ساخت و راه عمومی کرد. وی کسی است که در عرفه حوض ها ساخت و چشمه ها بدانجا جاری ساخت و مردم را آب داد. (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن لهیعةبن فرعان الحضرمی المصری ، مکنی به ابوعبدالرحمان . رجوع به ابن لهیعة ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زر...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مالک بن نصر. از مردم شنوءة از ازد قحطانیه و جدی جاهلی است . از نسل اوست : ماسخةبن حارث . (از الاعلام زرکل...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مبارک بن واضح المروزی . رجوع به ابن مبارک ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابن السید ابومحمد عبداﷲبن محمدبن السید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی . از افاضل مغرب است . مدتی دراز در مشرق سفر کرد و «رحله ای » ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی شیبة العبسی . حافظ حدیث بود وکتبی در احادیث نوشته است . از جمله : المسند المصنف .وی به سال 235...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی عصرون ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علان ، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان . قاضی اهواز و معتزلی بود.او را تصانیفی نیک است ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی المدنی معروف به المطری . حافظ حدیث و مورخ بود.او راست : تاریخ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن حیان الاصبهانی ، مکنی به ابومحمد. از حفاظ حدیث است . نسبت او به جدش حیان است از تألیفات...