اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبدا

نویسه گردانی: ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عباس بن عبدالمطلب القرشی الهاشمی . رجوع به ابن عباس عبداﷲبن عباس و نیز به الاعلام زرکلی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن لهیعةبن فرعان الحضرمی المصری ، مکنی به ابوعبدالرحمان . رجوع به ابن لهیعة ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زر...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مالک بن نصر. از مردم شنوءة از ازد قحطانیه و جدی جاهلی است . از نسل اوست : ماسخةبن حارث . (از الاعلام زرکل...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن مبارک بن واضح المروزی . رجوع به ابن مبارک ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد. رجوع به ابن السید ابومحمد عبداﷲبن محمدبن السید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی . از افاضل مغرب است . مدتی دراز در مشرق سفر کرد و «رحله ای » ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی شیبة العبسی . حافظ حدیث بود وکتبی در احادیث نوشته است . از جمله : المسند المصنف .وی به سال 235...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی عصرون ، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علان ، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان . قاضی اهواز و معتزلی بود.او را تصانیفی نیک است ....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی المدنی معروف به المطری . حافظ حدیث و مورخ بود.او راست : تاریخ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن حیان الاصبهانی ، مکنی به ابومحمد. از حفاظ حدیث است . نسبت او به جدش حیان است از تألیفات...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.