عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالواحد احمدبن محمدبن عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج . یکی از والیان اسکندریه است که در فتنه ٔ اندلسیان و صوفیان به سال 199 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن الحسین معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن حکم بن سهل بن عبداﷲبن محمدبن حکم باقشیر معروف به ابن باقشیر. وی فقیه و از مردم حضرموت است . از...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن خصیب معروف به ابن خصیب . یکی از قضاة مصر ومردی قوی النفس و فاضل بود او را کتبی است در رد بعضی ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن زیاد النیشابوری . حافظ حدیث و امام شافعیه ٔ عراق بود. او را تصانیفی است . (از الاعلام زرکلی ).
عبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن سنان الخفاجی . رجوع به ابن سنان خفاجی و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سید، مکنی به ابومحمد و معروف به بطلیوس . رجوع به ابن سید ابومحمد عبداﷲ و به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن سید رای بن عبدالوهاب بن وزیر القیسی معروف به ابن وزیر از امراء مغرب بود. پس از پدر خود ولایت قصر ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن صارة البکری الاندلسی معروف به شَنْتَرینی . وی شاعرو کاتب بعضی امراء بود سپس به وراقت پرداخت . ا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عامر الشبراوی . فقیه و از مردم مصر است . او را نظمی است . وی ریاست الازهر یافت . از تألیفات اوست :...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن الحکم بن هشام . از ملوک بنی امیه به اندلس است . به سال 275 هَ . ق . روز مرگ برادرش...