عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن سلیمان بن حمائل مشهور به ابن غانم . شاعر است و به حدیث اشتغال داشت . ولادت و وفات او به دمشق بود. ولایت دیوان انشاء دمشق یافت و با صلاح الدین صفدی مراسلات داشت . از کتب او است : الفائق فی الکلام الرائق . تولد او به سال 711 هَ . ق . است . و در 744 هَ . ق .درگذشت . (از الاعلام زرکلی ). رجوع به ابن غانم شود.
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن نافعبن مکرم ، مکنی به ابوالعباس . مردی زاهد و از صلحا بود و از نشابور پیاده به مکه رفت مدت 70 سا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن محمدبن ناقیا ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن وداع بن زیار. رجوع به ابن وداع عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن هبةاﷲ ملقب به شرف الدین و معروف به ابن ابی عصرون . رجوع به ابن ابی عصرون و الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف بن نصرالازدی ، مکنی به ابوالولید و معروف به ابن فَرَضی . رجوع به ابن فرضی ابوالولید و نیز ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف زوزنی . مردی ادیب و از شعراء ظرفاء بود. پادشاهان خراسان او را جهت ندیمی خویش و تربیت و تعلیم ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد اندلسی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن زهره ابومحمد عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد بخاری ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد عبداﷲبن محمد بخاری شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد بدری دمشقی مصری وفائی ملقب به تقی الدین و معروف به عبداﷲ البدری . ادیب ، عارف به تاریخ و شعر بود....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بطلیوسی . رجوع به ابن السید شود.