عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمروالنهدی . از اصحاب مختار ثقفی است . در جنگ صفین با علی (ع ) حاضر بود و در جنگهای مختار حضور داشت و در جنگ مصعب بن زبیر در نزدیکی کوفه به سال 67 هَ . ق . به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمربن عبداﷲبن احمد ملقب به بامخرمة. مفتی یمن و علامه ٔ عصر خود بود. به حضرموت و زبید و الشحر و عدن و تعز...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمربن عثمان بن عفان الاموی القرشی . شاعری ظریف طبع و سخاوت مند بود. در جنگهائی که مسلمةبن عبدالملک به رو...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمربن عیسی ،مکنی به ابویزید دبوسی . نخستین کس است که علم خلاف را بوجود آورد. نسبت او به «بوسیه » بین ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمربن غانم بن شرحبیل الرعینی . قاضی ، فقیه و پادشاه بود و ازمردم افریقیه است . برای کسب علم به شام و ...
عبدا. [ ع َدُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمربن محمد مشهور به الافیونی . از ادباء و شعراء عصر خود بود. مولد او طرابلس شام است و به مصر رفت و سپس به ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمروبن حرام بن ثعلبه . از بزرگان صحابه و از نقباء اثناعشر است . وی با 70 تن از انصار در عقبه و جنگ بدر شر...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمروبن عاص از قریش و صحابی است . در جاهلیت کتابت میکرد و سریانی را نیک میدانست . او پیش از پدر اسلام آو...
عبدا. [ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عودةبن عبداﷲ صوفان بن عیسی القدومی . فقیه حنبلی و از مردم فلسطین است . از تألیفات اوست : المنهج الاحمد ف...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عوف ، مکنی به ابومسلم . رجوع به ابومسلم خولانی تمیمی عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عیسی بن بختویه . رجوع به ابن بختویه ابوالحسن عبداﷲبن عیسی شود.