عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َدُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن عبداﷲبن العباس بن عبدالمطلب ، مکنی به ابوالعباس سفاح . نخستین خلیفه ٔ عباسی است . ابومسلم خراسانی به سال 132 هَ . ق . با وی به خلافت بیعت کرد و مردم را به اطاعت او خواند. وی مردی سخت عقوبت و بزرگ انتقام بود. بقایای امویان را بکشت و به دار زد و بسوخت تا آنجا که جز اطفال و کسانی که به اندلس گریختند کسی از آنان نماند. و بدان جهت او را سفاح گفتند که بسیاری از بنی امیه را بکشت وخون ایشان را بریخت . سفاح هاشمیه را بنا کرد و مقر حکومت خود ساخت . او نخستین کسی است که وزارت را در اسلام بوجود آورد و پیش از او امویان مردانی را جهت مشورت برمیگزیدند. وی به سال 104 هَ . ق . متولد شد و در 136 هَ . ق . به انبار درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سلام بن الحارث الاسرائیلی . صحابی است ، هنگامی که حضرت رسول به مدینه رفت اسلام آورد و در شأن اوست آ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سلیمان بن اشعث الازدی السجستانی معروف به ابن ابی داود. رجوع به ابن ابی داود ابوبکربن سلیمان و نیز به...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داود، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن حوطاﷲ. رجوع به ابن حوطاﷲ ابومحمد عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سلیمان بن داود الاندی . قاضی ، فقیه ، اصولی و حافظ حدیث و مایل به اجتهاد بود. تولد او به سال 549 در «انده ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن سلیمان بن وهب الکاتب .از وزراء عباسی و از بزرگان آن دولت بود. 10 سال وزارت المعتضد باﷲ را یافت . تولد او ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شداد. رجوع به ابن شداد عزالدین ابوعبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شهاب حسین یزدی الشهابادی . رجوع به عبداﷲبن حسین یزدی شود.
عبدا. [ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن صالح بن جمعةبن شعبان السماهیجی البحرانی . از فقها و ادبا بود. از تألیفات او است . جواهر البحرین فی احکام ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن صفوان بن امیةبن خلف . مردی شجاع و از اصحاب ابن زبیر بود و حجاج بن یوسف با وی جنگ کرد. وی به سال 73 هَ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن صفوان الجمحی . در روزگار منصور عباسی امارت مدینه یافت و به سال 160 هَ . ق . به مدینه درگذشت . (از الاعلا...