عبدا
نویسه گردانی:
ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوسعید و معروف به عبداﷲ استرآبادی . وی حافظ حدیث و مورخ بود. اصل او از استرآباد از نواحی طبرستان است . در سمرقند اقامت کرد و تاریخ سمرقند را نوشت . ابن اثیر از آن تاریخ یاد کرده است . وی به سال 405 هَ . ق . به سمرقند درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بغدادی ، مکنی به ابوالقاسم معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بلخی ، مکنی به ابوعلی . محدث بلخ بود از کتب اوست : العلل ، التاریخ .وی به سال 294 هَ . ق . درگذشت ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بلیغبن عبداﷲبن محمد معروف به عبداﷲ پاشا فکری . وزیر مصر و از متأدبان بود او را نظمی است . وی در ا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد حجازی بن عبدالقادربن محمد مشهور به ابن قضیب البان . رجوع به ابن قضیب البان و نیز الاعلام زرکلی ش...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن محمدبن ذهبی ، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن الذهبی . رجوع به ابن الذهبی شود. (از الاعلام زرکلی ).
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد عبدالعزیزبن المرزبان . حافظ حدیث و ازعلماء بود. از مردم بغشور (بین هراة و مرو الروذ) است تولد و وفات ا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد کردی البیتوشی . مردی فاضل بود. به سال 1161 هَ . ق . به بیتوش متولد و به بغداد مهاجرت کرد و به سال ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد معتز باﷲ ابن المتوکل بن المعتصم بن الرشید معروف به ابن المعتز. رجوع به ابن معتز ابوالعباس عبداﷲ و ن...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد ناشی الانباری . شاعری نیک و در عداد ابن رومی و بحتری است . و اصل او از انبار است . مدتی در بغداد مان...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمودبن مودودالموصلی ملقب به مجدالدین و مکنی به ابوالفضل . از بزرگان فقهای حنفی است .به سال 599 هَ . ...