اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبرت

نویسه گردانی: ʽBRT
عبرت . [ ع ِ رَ ] (ع مص ) عبرة. پند گرفتن . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (ناظم الاطباء). عبرة : سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه ... که اندر آن عبرتهاست . (تاریخ بیهقی ص 238).
خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک
بر خاک آن شهنشه کشور گذشتنی است .

خاقانی .


|| نوع . (اقرب الموارد) : و اگر توبه نکند او را بعبرتی باید کشت که جهانیان را بدان اعتبار باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 65). || سنجیدن . مقیاس گرفتن . (معجم متن اللغة). منقول از مال رؤوس که آن بر سبیل شمار سرهااست نه بمساحت و این گرد فناخسرو اکنون مزرعتی است که عبرت آن دویست و پنجاه دینار بیشتر نباشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 133). عبرت سه هزاروپانصدوپنجاه درهم است . (تاریخ قم ص 123). و آن مواضع که فراموش کرده باشند و بعد از مساحت و عبرت معلوم شود از آن عشر خراج بستاند. (تاریخ قم ص 108). رجوع به عبرة شود. || عبور کردن طبیعت است از غفلت بسوی آگاهی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).
- عبرت دیگران گردانیدن ؛ کسی را سخت تنبیه کردن که دیگران پند گیرند.
- عبرتگه ؛ دنیا است که از حوادث آن عبرت خیزد.
- عبرت نما ؛ آنچه موحب اعجاب شود. شگفت انگیز :
بوقت هندسه عبرت نمائی
مجسطی دان و اقلیدس گشائی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
آنچه برای کسی یا مردمی رخ داده که می تواند نمونه ای هشدار دهنده باشد و شنونده یا بییننده را به خوبی تحت تاثیر قرار دهد تا از آن بیاموزند. (https://ww...
بی عبرت . [ ع ِ رَ ](ص مرکب ) (از: بی + عبرت ) آنکه پند نگیرد و نصیحت از کسی گوش نکند. (ناظم الاطباء). رجوع به عبرت شود.
عبرت بین . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) عبرت گیر : هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آئینه ٔ عبرت دان . خاقانی .چو ما را چشم ع...
عبرت پذیر. [ ع ِ رَ پ َ ] (نف مرکب ) عبرت پذیرنده . که عبرت بپذیرد. عبرت بین . عبرت گیر : در آن شهر شد با تنی چند پیرهمه غایت اندیش و عبرت پذیر...
عبرت آمیز. [ ع ِ رَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به پند. آنچه موجب تنبه و آگاهی گردد. آنچه موجب پند شود. رجوع به عبرت شود.
عبرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عبرت کده . عبرت آور. عبرت گیر. عبرت بین . عبرت پذیر.
عبرت گرفتن . [ ع ِ رَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اعتبار. (تاج المصادر). پند گرفتن .
عبرت شش روزه . [ ع ِ رَ ت ِ ش ِ زَ / زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )کنایه از آسمان و زمین و آنچه در مابین آسمان و زمین و روی زمین است از مخلو...
عبرت پذیرفتن . [ ع ِ رَ پ َ رُت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). عبرت گرفتن : گه از لوح ِ ناخوا...
ابرت . [ اِ ب ِ ] (اِخ ) ۞ فریدریش . (1871-1925 م .) سیاستمدار سوسیالیست آلمانی متولّد در هَیْدِلبرگ . وی نخستین رئیس جمهور آلمان (1919) بود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.