اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبش

نویسه گردانی: ʽBŠ
عبش . [ ع َ ] (ع مص ) اصلاح کردن . || ختنه کردن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) صلاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صلاح در هر چیزی . (اقرب الموارد): یقال ، الختان عبش للصبی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گولی و کندفهمی .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عبش . [ ع َ ب َ ] (ع اِمص ) غباوت .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آبش . [ ب ِ ] (ع ص ) آنکه پیرامون و پیشگاه خانه ٔ کسی را بطعام و شراب آراید.
ابش . [ اَ ] (ع مص ) فراهم کردن . فراهم آوردن . جمع کردن . گرد کردن .
ابش . [ اَ ب َش ش ] (ع ص ) تازه روی . خندان . || آنکه زینت دهد گرداگرد سرا و در خانه ٔ کسی را بطعام و شراب .
ابش . [ اَ ب ِ ] (اِخ )نهمین از اتابکان سلغری فارس (662- 668 هَ .ق .).
آبش خاتون . [ ب ِ ] (اِخ ) دختر اتابک سعدبن ابی بکر از سلغریان . او پس از هلاک سلجوقشاه در 666 هَ . ق . پادشاهی فارس یافت و بمیل هلاکو با منکو...
آبش احمدلو. [ ب ِ اَ م َ] (اِخ ) مرکز بلوک گرمادوز قرجه داغ به آذربایجان .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.