گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عبید نویسه گردانی: ʽBYD عبید. [ ع َ ] (ع اِ) ج ِ عَبد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) : بنده زاده آن خداوند مجیدزاده از پشت جواری و عبید.(مثنوی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی عبید عبید. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 130هزارگزی شمال خاوری طبس . ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و خش... عبید عبید. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابرص بن عوف بن جشم الاسدی از مضر. شاعر و از بزرگان و حکمای زمان جاهلیت بوده . وی یکی از اصحاب مجمهرات است که د... عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن احمدبن خردادبه . رجوع به به ابن خرداذبه ابوالقاسم و نیز الاعلام زرکلی شود. عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن بکربن کلاب از بنی عامربن صعصعه از عدنانیه . جدی جاهلی است . (از الاعلام زرکلی ). عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حصین بن معاویةبن جندل نمیری . از مردم مضر است و شاعر و از فحول محدثین است . وی از شترچرانان و بادیه نشین های بص... عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن شریة الجرهمی در حکمت و خطابت و ریاست در شمار قدما است و نخستین کس است از اعراب که کتاب تصنیف کرد. اصلش از ی... عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عبرةبن زهران از شنوءة الازد از قحطان . جدی جاهلی و از نسل جنادةبن ابی امیه است . (از الاعلام زرکلی ). عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عدی بن کعب از بنی سلمه از خزرج از قحطان جد جاهلی است . از نسل او است بعضی از صحابه . (از الاعلام زرکلی ). عبید عبید. [ ع ُ ب َ ](اِخ ) ابن عوف بن عمر از اوس از قحطان . جدی جاهلی است و از نسل اوست بعضی از صحابه . (از الاعلام زرکلی ). عبید عبید. [ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن مالک بن سوید از جذام از قحطانیه . جدی جاهلی است از اعقاب او هستند بنواسیر. و طائفه ای از ایشان در حوف باف (شرق... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود