اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عثک

نویسه گردانی: ʽṮK
عثک . [ ع َ ث َ / ع ُ ث َ / ع ُ ث ُ ] (ع اِ)ریشه های درخت خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
عسک . [ ع َ س َ ] (ع مص ) چسبیدن و لازم شدن . (از منتهی الارب ). ملازم گشتن و ملتصق شدن به چیزی . (از اقرب الموارد).
به فتح س. آس کوچک، دست آس به گویش کازرونی(ع.ش)
آسک . [ س َ ] (اِخ ) نام شهری از نواحی اهواز نزدیک ارّجان [ ارغان ] بین ارّجان و رامهرمز، و میان آن و شیراز شصت فرسنگ است .
اسک . [ اِ / اَ ] (اِ) ۞ اسبی را گویند که در راهها بجهت قاصدان بسپارند. (برهان ). || الاغ . یام . (رشیدی ) (سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید ...
اسک . [ اَ س َک ک ] (ع ص ،اِ) شترمرغ نر یا شترمرغ نر روان شکم . || گوش بریده . (منتهی الارب ). || خردگوش . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خر...
اسک . [ اِ س َ ] (ع اِ) ج ِ اسکة.
اسک . [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل ، واقع در 2000 گزی جنوب رینه . کوهستانی سردسیر. سکنه 700 تن . زبان ف...
اسک . [ اَ ] (اِخ ) ۞ قصبه ای در جنوب بارفروش و مغرب علی آباد.
اسک . [ ] (اِخ ) دهی است بزرگ [ بخوزستان ] ببراکوه نهاده و بر سر آن کوه آتشیست که دائم همی درخشد شب و روز و حرب ... رقیان آنجا بوده ا...
اسک . [ اَ ] (اِخ ) (چشمه ٔ ...) چشمه ٔ معدنی است در دماوند که آبهایش قلیائی و دارای بی کربنات و آهک و نمک منیزی و کلرور دوشو و کلرور دوپتاس ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.