عثم
نویسه گردانی:
ʽṮM
عثم . [ ع َ ] (ع مص ) کژ بسته شدن استخوان شکسته . یا کژ بسته شدن دست خاصةً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سست دوختن توشه دان را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سطبر گردیدن و پوست فراهم آوردن زخم بی آنکه به شود. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص )استخوان کژ بسته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۷ ثانیه
عاصم . [ ص ِ ] (اِخ ) ابن عمیرالسعدی . وی از شجاعان عرب است که شاهد وقایع ماوراءالنهر با نصربن سیار بود و به سال 131 هَ . ق . در نهاوند کشته ...
ام عاصم . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (ع اِ مرکب ) سوق . (المرصع). بازار.
ام عاصم . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (اِخ ) جمیله . دختر ثابت بن ابوالفلح و خواهر عاصم بن ثابت و زن مطلقه ٔ عمربن خطاب بوده است . (از ریحانة الادب ج 6...
ام عاصم . [ اُم ْ م ِ ص ِ ] (اِخ ) دختر عاصم بن عمربن خطاب . زن عبدالعزیزبن مروان بن حکم و مادر عمربن عبدالعزیز. وی زنی صالح و نیکوکار بوده ...
(= رمز شب) اسم واژه ای عربی و شب پارسی است؛ و پارسی جایگزین، این است: هیماشب himâŝab (هیما: رمز.کردی + شب) **** فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامپراک nâmprâk (نام + پراک: عام از سنسکریت: prâkreta) **** فانکو آدینات 09163657861
نام رده - (دستور زبان)
( برای نمونه نام "سنگ" که نه برای یک سنگ ویژه،
بلکه برای رده ی سنگها یا همه ی سنگها بکار میرود)
هم اسم . [ هََ اِ ] (ص مرکب ) هم نام . دو کس یا دو چیز که نامشان یکی است .
نامیست که مختص حضرت حق جل جلاله میباشد گفته میشود هرکس آنرا بداند هر آنچه بخواهد انجام خواهدشد. انبیا و صلحا داننده این نام عظما هستند.
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: ارتاگات ártâgât (سنسکریت: árthagata) **** فانکو آدینات 09163657861