اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عثن

نویسه گردانی: ʽṮN
عثن . [ ع َ ث َ ] (ع اِ) بت خرد. ج ،اَعثان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اسن . [ اِ س ِ ] (اِخ ) ۞ شهری به پروس رِنان در ساحل رود روهر، دارای 666740 سکنه ، مرکز عظیم ذغال سنگ و استخراج فلزات و کارخانه های اسلحه...
اسن . [ اِ س ُ ] (اِخ ) ۞ رودخانه ای است بفرانسه ، که در موضع کُربی به رود سِن میریزد (از ساحل یسار)، و طول آن 90 هزار گز است .
اسن . [ اُ س َ ] (اِخ ) ۞ کرسی کانتن پیرنه ٔ علیا، از ناحیت تارب ، دارای 1683 تن سکنه ، و راه آهن از آن میگذرد.
این واژه در زبان پهلوی به معنی آهن است و با همین معنی در زبان کردی هنوز گفته می شود.
آسْنَ (اوستایی) 1 ـ نزدیک، قریب، از نزدیک 2ـ ذات 3ـ استعداد مادرزادی
اصن . [ اَ ص َن ن ] (ع ص ) رجل اصن ؛ مرد متغافل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). متغافل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
اصن . [ اَ ص َن ن ] (ع اِ) نامیست ماه رجب را. (مهذب الاسماء). اصم . رجوع به اصم شود.
عاسن . [ س ِ ] (ع ص ) مکان عاسن ؛ جای تنگ . (منتهی الارب ).
آسن . [ س ِ ] (ع ص ) طعم بگشته . (مهذب الاسماء). طعم بگردانیده . بگردیده . مزه و بوی گردانیده . طعم بگردیده . گشته . گندیده (آب ). آجن .
اسن قتلغ. [ ] (اِخ ) یکی از امرای عهد ابوسعیدبهادرخان . (تاریخ گزیده ج 1 صص 601-602 و ص 604).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.