عثول
نویسه گردانی:
ʽṮWL
عثول . [ ع ِث ْ وَ ل ل ] (ع ص ) مرد گنگلاج فروهشته گوشت . || مرد بسیارموی سرو بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سطبر و درشت از مردان . || لحیة عثولة؛ ریش بزرگ انبوه موی . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
اصول . [ اَص ْ وَ ] (ع ن تف ) جهنده تر بر کسی . حمله کننده تر.- امثال : اصول من حمل .و رجوع به صول و صولة شود.
این جمع واژه ى اصل است و این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوى آسِل Asel به معناى اول ، نخست ، ابتدا برداشته و معرب ن...
بحر اصول . [ ب َ رِ اُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحر نغمه . وزن نغمه که در عرف هند تال گویند چنانچه بحر شعر وزن شعر به اصطلاح عروضیان . (آن...
ادا اصول . [ اَ اُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادا و اصول . ناز. نمودن کراهت و غیره .
اصول دار. [ اُ ] (نف مرکب ) در هیأت نوازندگان کسی را گویند که اصول نگاه دارد یا با اشارات دست و چوب و با ضرب آنان را به اصول رهبری کند....
اصول دین . [ اُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ اصول جمع اصل است و در لغت چیزیست که چیز دیگری بر آن مبتنی شود و دین در لغت بمعنی جزاست...
اصول سته . [ اُ ل ِ س ِت ْ ت َ ] (اِخ ) اصول سته پیش ایشان [یعنی علمای حدیث ] عبارتست از صحیح محمد اسماعیل حنفی البخاری ، صحیح ابوالحسین ...
اصول فقه . [ اُ ل ِ ف ِق ْه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علمی است که بدان استنباط احکام شرعی فرعی از ادله ٔ اجمالی آنها شناخته میشود. و موض...
فرنودسار = منطق- اصول منطق
ادا و اصول . [ اَ وُ اُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادا اصول . رجوع به ادا شود.- ادا و اصول درآوردن ؛ در تداول عوام ، کراهت به تصنع نمودن .