عثیر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽṮYR
    
							
    
								
        عثیر. [ ع َ ] (ع  مص ) شکوخیدن  و به  سر درافتادن . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عثیر. [ ع ِ ی َ ] (ع  اِ) خاک .  ||  گرد.  ||  گل  و لای  که  به  اطراف  پایها زیر و بالا کرده  باشی . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ).  ||  نشان  پنه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عثیر. [ ع َ ] (اِخ ) موضعی  است  به  شام . (معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عسیر. [ ع َ ] (ع  ص ) دشوار. (منتهی  الارب ) (غیاث  اللغات ) (دهار). صعب . (اقرب  الموارد).دشخوار. سخت . عَسِر. مشکل . مقابل  یسیر : وَرْمان  همی  ببا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عسیر.   ۞  [ ع َ ] (اِخ ) چاهی  است  در مدینه  ازآن ِ ابوامیه ٔ مخزومی ، و پیامبر (ص ) آن  را الیسیرة نامیده  است . (از معجم  البلدان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عصیر. [ع َ ] (ع  ص ) شلپیده . (منتهی  الارب ). معصور و فشرده شده . (از اقرب  الموارد).  ||  (اِ) آنچه  که  به  فشاردن  بیرون  آید از آب  و مایع و نحو ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فرانکان frānkān (سغدی). ***فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ ] (معرب ، اِ)  ۞  (از یونانی  اِثِر  ۞  و لاتینی  ای ثر  ۞ )کره ٔ نار که  بالای  کره ٔ هواست . فلک الدنیا. فلک الافلاک .(شعوری  از محمودی )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ] (ع  ص ) نعت  از اَثَر. مأثور. برگزیده . کریم .  ||  یار خالص .  ||  (اِ) جوهر شمشیر.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اَ ] (ع  ص ، از اتباع ) از اتباع  است : شی ٔ کثیرٌ اثیر. مانند بثیر. (منتهی الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اثیر. [ اُ ث َ ] (ع  اِ مصغر) مصغر اَثَر.