اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عدوان

نویسه گردانی: ʽDWʼN
عدوان . [ ع ُدْ ] (ع مص ) بیداد کردن .(ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) :
ز یأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب
که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان .

سعدی .


|| درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). || دزدیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بازگردانیدن و مشغول کردن از کار. || برجستن بر کسی . || تجاوز کردن و درگذشتن از کار و ترک دادن . || (اِمص ، اِ) ستم آشکار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || طغیان . (غیاث اللغات ). || فریاد. (قطرالمحیط). || فساد و بدی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عدوان . [ ع َ دَ ] (ع اِ) ذئب ذوعدوان ؛ گرگی که بر مردم دود و حمله آرد. و منه السلطان ذوعدوان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) الش...
عدوان . [ ع َ دَ ] (ع مص ) دویدن اسب . || دویدن خواستن اسب . (از منتهی الارب ).
عدوان . [ ع َدْ ] (اِخ ) حارث بن عمروبن قیس از قیس عیلان از عدنانیه . جدی جاهلی است که مسکن فرزندان آن به طائف بوده بواسطه ٔ غلبه ٔ ثقی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.