عدی
نویسه گردانی:
ʽDY
عدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عدی بن افلت . رجوع به عدی بن افلت شود. || نسبت است به عدی بن جندب . رجوع به عدی بن جندب شود. || نسبت به عدی بن اسامةبن مالک بن بکربن حبیب است . رجوع به عدی بن اسامة شود. (از لباب الانساب ج 2 ص 127).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آدی ذَیَ (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او را...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: یانس میداک yāns midāk (اوستایی و سغدی: میذاک miżāk)***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رشنق raŝneq (مازنی) ***فانکو آدینات 09163657861
علت عادی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که برحسب عادت ، مؤثر در چیزی باشد، هرچند که از لحاظ حکم عقلی نتوان رابطه ٔ علیّت...