عدی
نویسه گردانی:
ʽDY
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن جندب بن العنبربن عمروبن تمیم ، بطنی بزرگ از تمیم است . از آنهاست غاضرةبن سمرةبن عمرو. (از لباب الانساب ج 2 ص 128).
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
آدی ذَیَ (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او را...
علت عادی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که برحسب عادت ، مؤثر در چیزی باشد، هرچند که از لحاظ حکم عقلی نتوان رابطه ٔ علیّت...