اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عراق

نویسه گردانی: ʽRʼQ
عراق . [ ع ِ ] (اِخ ) عراق عجم :
اهل ع-راق در عرقند از حدیث تو
شروان به نام تست شرف وان و خیروان .

خاقانی .


قدرش عراقیان چه شناسند کز سخن
چون آفتاب امیر خراسان شناسمش .

خاقانی .


چو طالع مدد کرد و بخت اتفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق .

(بوستان ).


رجوع به عراق عجم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
عراق الغیث . [ ع ُ قُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که از پس باران روید. (منتهی الارب ).
حکومه‌تی هه‌رێمی کوردستان پرچم نشان سرود ملی: ای رقیب پایتخت اربیل زبان رسمی کردی نوع حکومت دموکراتیک نام حاکمان رئیس اقلیم کردستان نخس...
ابوبکربن عراق . [ اَ بو ب َ رِ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم حلب . وفات او در حدود سنه ٔ 1120 هَ . ق . بوده است .
چشمه ٔ عراق عجم . [ چ َ م َ ی ِ ع ِ ق ِ ع َج َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت الخیال نویسد: چشمه ای است درعراق عجم که چون در ولایتی ملخ آید دو مرد که...
اَبونَصْرْ مَنْصورِ بْنِ عَراق، ریاضی‌دان و منجم نامدار ایرانی سدۀ ۴ و ۵ ق / ۱۰ و ۱۱ م، از آل عراق یا خوارزمشاهیان قدیم. به رغم شهرتی که ابونصر در روز...
اراق . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در قول ابن احمر:کأن علی الجمال أوان حُفّت هجائن من نِعاج اراق عینا.و زیدالخیل الطائی گوید:و لما أن بدت...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.