عرت
نویسه گردانی:
ʽRT
عرت . [ ع َ ] (ع مص ) سخت گردیدن نیزه و جنبیدن و لرزیدن . (از اقرب الموارد). درخشیدن . || جنبیدن و لرزیدن و درخشیدن برق . (منتهی الارب ). || مالیدن بینی کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
آرت دکو. (عبارت فرانسوی «art déco» که در زبان انگلیسی بصورت «art deco» نگاشته می شود؛ در اینجا «déco»، یا «deco»، مخفف واژۀ فرانسوی «décoratif»، دِکور...
شرکت پدیده تبار در راستای توسعهی فعالیتهای خود در کنار سمیتئاتر با نگاهی دیگر به آموزش از رویکردهای نوین خود تحت سمی آرت رونمایی کرد.
فعالیتهای ا...
ارت خشثر. [ اَ ت َ ش َ رَ ] (اِخ ) نام اردشیر در کتیبه های هخامنشی . رجوع به ایران باستان ص 991 و 1550 و اردشیر و ارتخشثتا و ارتخششتا شود.
ارت شیرا. [ اَ ت َ ] (اِخ ) اَرت َشیرَ. نام اردشیر در پارسی باستان . (ایران باستان ص 1550).
ارت بارس . [ اَ ت ُ رِ ] (اِخ ) ۞ ظاهراً اصل نام آربوپالس ۞ که آریّان مورخ او را در زمره ٔ سرداران پارسی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر...
ارت خشتر. [اَ ت َ ش َ رَ ] (اِخ ) نام اردشیر هخامنشی بزبان پارسی باستان . این نام در کتیبه ٔ تخت جمشید یاد شده است .رجوع به اردشیر و ایران ...
ارت بازان . [ اَ ت ُ ] (اِخ ) پسر داریوش بزرگ و برادر پدری خشیارشا و مادر او، دخترگِئوبَروَ (گِبریاس ) بود. (ایران باستان ص 1465).
ارت سیراس . [ اَ ت َ ] (اِخ ) نام دو تن از رجال درباری ایران بقول کتزیاس . (ایران باستان ص 1550).
کومس ارت . [ ] (اِخ ) دهی است از تغزغز بر سر کوهی و مردمان وی صیادند. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 77).