اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرض

نویسه گردانی: ʽRḌ
عرض . [ ع َ رَ ] (ع مص ) بس فربه و پرگوشت شدن از کثرت گیاه . (از منتهی الارب ). شکافته شدن گوسفند از کثرت علف ، یعنی از چرا کردن . (از اقرب الموارد). || پیدا و آشکار گردیدن . || نمایان گردیدن و پیش آمدن ، چنانکه گویند عرضت له الغول . || شکستگی و آفت رسیدن . (از منتهی الارب ). عَرض . رجوع به عَرض شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عرز. [ ع َ رَ ] (ع مص ) درشت و سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
عرز. [ ع َ رَ ] (ع اِ) نوعی از درخت یز، خرد و باریکتر از آن . و گویند آن مصحف است و درست آن غرز است به غین معجمه . (منتهی الارب ) (از اقرب...
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوىِ آرتا Arta برداشته اند و معرب نموده و ساخته اند: الأرض أراضى تأریض و ... !!! وا...
عارض /'ārez/ ۱. عارضه ، گوسال، پشمک/////////////////////////////////////////////////////////////////////// ور خو پَروانه دَهَد دَر فراغ سالی جُز ان را...
این واژه امروزه در زبان فارسی به معنی 1 ـعرض کننده . 2 - سالار، لشکر و سپاه . ۳ - شکایت کننده ، شاکی . ۴ - چهره ، رخسار. به کار نمی رود و به معنی پیشا...
آرز.[ رُ ] (ع اِ) اَرُزّ. رُزّ. برنج (یکی از حبوب ).
آرز. [ رِ ] (ع ص ) منقبض . مُتجمع. ثابت .
ارز. [ اَ ] (اِ) (از پهلوی ارژ) بها. (برهان ). قیمت . (ربنجنی ) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ) (غیاث اللغات ). ارزش . (برهان ). ارج ۞ . اخش . نرخ . ث...
ارز. [ اَ / اُ ] (ع اِ) ۞ صنوبر. (قاموس ) (برهان ) (مؤید الفضلاء). ارز، درخت صنوبر بی بار است و زفت رطب از آن حاصل میشود. (تحفه ٔ حکیم مؤم...
ارز. [ اَ رَ ] (ع اِ) ارزن . درخت ارژن . رجوع به ارژن شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.