عرض
نویسه گردانی:
ʽRḌ
عرض . [ ع ِ ] (اِخ ) نخلستان و رودباری است در یمامة. (منتهی الارب ). عرض الیمامة، وادی یمامه است که از مهب شمال به سوی مهب جنوب جاری شود. و قرایی که در اطراف آن است «سفوح » نامیده میشود. و تمام این عرض از آن بنی حنیفه است و اندکی از آن متعلق به بنی امرج از بنی سعدبن زید مناةبن تمیم . (از معجم البلدان ). || یوم العرض ، از ایام و جنگهای عرب است ، که عمروبن صابر، فارس ربیعه به دست جزٔبن علقمه تمیمی در آن روز کشته شد. (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
فنک عارض . [ ف َ ن َ رِ ] (ص مرکب ) آنکه صورتش لطیف و درخشان بود چون پوست فنک . زیباروی . لطیف روی : ساقیان ترک فنک عارض قندزمژگان کز رخ و...
اهل ارض. (عربی) ساکنان کرۀ خاکی، مردم روی زمین، مردم. رجوع شود به «اهل» و «ارض».
اُرس یا سرو کوهی، (نام علمی: Juniperus) سردهایست از ردهٔ ناژویان تیره سرویان که دربردارندهٔ بیش از ۵۰ گونهٔ متفاوت است و در سرتاسر نیمکرهٔ شمالی از ...
قاقم عارض . [ ق ُ رِ ] (ص مرکب ) سپیدرو و زیبا : ترک بلغاری است قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من .خاقانی .
ناف ارض . [ ف ِ اَ ] (اِخ ) کنایه از مکه ٔ معظمه است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از رشیدی ). ناف زمین . ناف خاک . ناف عالم . مکه ٔ معظمه و خاک ...
عارض شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن . متظلم شدن . دادخواهی کردن . قصه به قاضی برداشتن . رفع دعوی کردن به حاکم . || روی دادن . ...
ارض نوح . [ اَ ض ُ ] (اِخ ) یکی از قرای بحرین است . (مراصدالاطلاع ). || دهی است به یمن . (منتهی الأرب ).
ارض روم . [ اَ ض ُ ] (اِخ ) ۞ قالی قلا. ارزروم . ارزن الروم . ارزنةالروم . ولایتی است در ترکیه (عثمانیه ) در آسیا شامل قسم اعظم ارمنستان ترک...
ارض حسان . [ اَ ض ُ ح َس ْ سا ](اِخ ) دهی است نزدیک مکه و آن را حسان نیز گویند.