عرفاء
نویسه گردانی:
ʽRFAʼ
عرفاء. [ ع َ ] (ع ص ) شتر بافش . (از منتهی الارب ). ناقة عرفاء، ماده شتر که سنام وی چون عُرُف و مکان مرتفع شده باشد، و یا بر گردن او یال مانند به وجود آمده باشد. (از اقرب الموارد). ج ، عُرف . (منتهی الارب ). || (اِ) کفتار. بسبب افزونی موی گردنش بدین نام خوانده شده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عرفاء. [ ع ُ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَریف . (منتهی الارب ). رجوع به عریف شود. || ج ِ عارف . (ناظم الاطباء). ج ِ عارف ، چنانکه علماء و شعراء جمع ع...
عرفاً. [ ع ُ فَن ْ ] (ع ق ) برحسب عرف . مقابل شرعاً. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عُرف شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وستایان vestāyān (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
ارفاء. [ اِ ](ع مص ) نزدیک کردن . (منتهی الأرب ). نزدیک ساحل گردانیدن کشتی . (منتهی الأرب ). نزدیک آوردن کشتی بکناره .(زوزنی ). کشتی را ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ارفع. [ اَ ف َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رفعت . بلندتر. رفیعتر. برتر. اعلی . برداشته تر. || ارزنده تر. قیمتی تر. ارجمندتر. || بلندقدرتر. اشرف .
ارفع. [ اَ ف َ ] (اِخ ) شیخ عماد تبریزی . وی از مشاهیر شعرای ایران است (!) و در لطایف و هزلیات شهرت دارد. این بیت ازوست : قطع نظر ز ساقی و...
سالار ارفع. [ رِ اَ ف َ ] (اِخ ) میرزا عبداﷲخان فرزند نظام العلماء بسال 1336 هَ . ق . هنگام حمله عین الدوله به تبریز از سرکردگان سپاه او بود. ...