اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرق کرده

نویسه گردانی: ʽRQ KRDH
عرق کرده . [ ع َ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آن که عرق از بدنش جاری شده باشد. خوی کرده . (فرهنگ فارسی معین ). خوی آورده :
ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست چون عارض گلگون عرق کرده ٔ یار.

سعدی .


نشست از خجالت عرق کرده روی
که آیا خجل گشتم از شیخ کوی .

سعدی .


|| کنایه از اسبی باشد که او را به کثرت سواری چنان کرده باشند که از دوانیدن و تردد فرمودن بسیار، عرق بر بدن او ننشیند ونفسش تنگ نشود. (برهان ). اسبی که او را به کثرت سواری چنان استعمال کرده باشند که از دوانیدن و تردد نمودن بسیار عرق بر بدنش ننشیند و نفسش تنگ نشود. (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.