عرن
نویسه گردانی:
ʽRN
عرن . [ ع َ ] (ع مص ) «عران » نهادن بر بینی شتر. (از منتهی الارب ). برس اندر بینی شتر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). برس در بینی شتر کردن . (المصادر زوزنی ). عرن البعیر؛ در بینی شتر «عران »چوب قرار داد. (از اقرب الموارد). || بدرد آمدن بینی از عران . (از منتهی الارب ). عُرن البعیر (بصیغه ٔ مجهول )؛ شتر از درد بینی خود شکایت کرد بجهت «عران ». (از اقرب الموارد). || پی پیچیدن تیر را. (از ناظم الاطباء). عرن السهم ؛ پی پیچید بر آن تیر. (از اقرب الموارد). رصف . رجوع به رصف شود.
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ارن . [ اَ ] (ع مص ) بدندان گزیدن . (از ناظم الاطباء).
ارن . [ اُ رُ ] (ع اِ) ج اِران . || ج ِ اَرون .
ارن . [ اُ رُ ] (اِخ ) شهری بطبرستان . (منتهی الارب ) (مرآت البلدان ). و صاحب تاج العروس اَرَن بتحریک ضبط کرده است . یاقوت گوید: اَرَن و شر...
ارن . [ اِ رَ / رِ ] (اِخ ) موضعی در دیار بنی سلیم بین أتم و سوارقیه ، بر جادّه ٔ راه بین منازل بنی سلیم و مدینه و عمرانی گوید آن بکسرتین ...
ارن . [ اِ رَ ] (اِخ ) ۞ نام قدیم ایرلاند.
ارن . [اِ ] (اِخ ) ۞ شط و بحیره ای است در ایرلاند که از دو دریاچه ٔ اِرَن عبور کند و باقیانوس اطلس ریزد و طول آن 100 هزارگز است . ارنه .
ارن . [ اَ رِ ] (اِخ ) اسب عُمَیْربن جَبَل بَجَلی . (منتهی الارب ).
آرن .[ رَ ] (اِ) بندگاه میان ساعد و بازو از برون سوی یعنی جانب وحشی . آرنج . وارن . رونکک . مرفق : زمانی دست کرده جفت رخسارزمانی جفت زانوک...
آرن . [ رُ ] (یونانی ، اِ) ۞ گیاهی است که آن را لوف گویند. قسم بزرگ آن لوف الکبیر و شجرةالتنین و آرن مطلق ، و قسم کوچک آن لوف الصغیر و ...
ارن تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) ۞ والی ارمنستان بزمان اومن . (ایران باستان ص 2013).