اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عروة

نویسه گردانی: ʽRW
عروة. [ ع ُرْ وَ ] (ع اِ) گوشه و جای گرفت دلو و کوزه . (منتهی الارب ). گوشه و گوشواره و دسته . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). عروة از دلو و کوزه ، دسته و مقبض آنهاست یعنی گوش و اذن آنها. (از اقرب الموارد). گوشه ٔ هر چیز و دسته ٔ هر چیز و دسته ٔ کوزه و آفتابه و هر چیز که مثل آن باشد که به دست میتوان گرفت . و کسانی که به معنی رسن گویند در هیچ کتاب دیده نشده ، ظاهراً خطاست . (غیاث اللغات ). دسته ٔ ابریق . (فرهنگ فارسی معین ). || هر گونه حلقه که به دست گرفته شود، چنانکه گویند: و ذلک أوثق عری الایمان ؛ یعنی آن محکم ترین دست آویزهای ایمان است . (از اقرب الموارد). دستاویز و مستمسک . (فرهنگ فارسی معین ) : چون رایات عالیه سایه بر آن دیار افکند اکثر ایشان به عروه ٔ دولت تمسک نمایند. (جهانگشای جوینی ). || آنچه بدان اطمینان شود و بر آن اعتماد گردد، چنانکه گویند: الصحابة عری الاسلام یعنی صحابه مورد اعتماد و تکیه گاه در اسلام باشند. (از اقرب الموارد). || بهترین ِ مال ، مانند اسب جواد. (منتهی الارب ). مال نفیس چون اسب نجیب و کریم . (از اقرب الموارد). || عروةالثوب ؛ تکمه ٔ جامه که اخت زره است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکمه ٔ جامه که مقابل مادگی باشد. (ناظم الاطباء). تکمه جای پیراهن . جایی که تکمه ٔ پیراهن در آن وارد شود. ۞ || گوشت نمایان زیر تندی شرمگاه زن ، که باریک گردیده به چپ و راست چسبد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). گوشت نمایان در تندی میان فرج که باریک گردیده به چپ و راست می چسبد. (ناظم الاطباء). || گروه مردم . ۞ || درختستان بزرگ ، و درختستان با خار بسیار. || گیاه شوره که شتر در تنگسال خورد. (منتهی الارب ).«حمض » که در خشک سالی آن را چرا کنند. (از اقرب الموارد). || درختان انبوه و درهم پیچیده که درزمستان شتر در آن جای گیرد و خورد از آن . (منتهی الارب ). درختان درهم پیچیده که شتران در آنجا زمستان کنند و از آن خورند. (از اقرب الموارد). || درخت ، که برگش در زمستان نیفتد. و هر گیاه که در زمستان باقی باشد. (منتهی الارب ). آنچه در زمستان برگش نریزد. (از اقرب الموارد). || گرداگرد شهر. (منتهی الارب ). حوالی بلد. (اقرب الموارد). || شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
عروة. [ ع ُ رَ ] (اِخ ) ابن یحیی (ملقب به اذینة) ابن مالک بن حارث لیثی ، مشهور به ابن اذینة. وی از شاعران و فقیهان و محدثان مدینه بود ودر...
بئر عروة. [ ب ِءْ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) نام چاهی در مدینه منسوب به عروةبن زیاد. (از معجم البلدان ).
قصر عروة. [ ق َ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) قصری است در عقیق ، و به عروةبن زبیربن عوام منسوب است . عروةبن زبیر روایت کند که رسول خدا فرمود: زمین ا...
قصر عروة. [ ق َ رِ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) دهی است از نواحی بغداد در ناحیه ٔ بین النهرین . (معجم البلدان ).
باب عروة. [ ب ِ ع ُ وَ ] (اِخ ) یکی از سه در دیوار مغربی مسجد حرام به مکه ٔ معظمه : ...بر دیوار مغربی که آن عرض مسجد است سه در است : نخست ...
اروة. [ اَرْ رُ وَ ] (اِخ ) گنگبار بحر احمر واقع دربین 40 درجه و 16 دقیقه ٔ طول غربی و 13 درجه و 36 دقیقه عرض شمالی ، در 30 میلی شمال غربی ش...
اروه . [ اُ وِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از خزندگان زحّافه از خانواده ٔ آنگیده ۞ که در اروپا و بربر و آسیای غربی بسیار است .
اروه .[ ] (اِخ ) (ده ...) دهی است بدوفرسنگی مغرب لنده .
اروه . [ اَ ] (اِخ ) مرکز قضائیست در سنجاق سعرد از ولایت تبلیس تقریباً در مسافت پنج ساعت راه از شمال شرقی قصبه ٔ سعرد. (قاموس الاعلام ترکی...
اروح . [ اَ وَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از روح . راحت بخشنده تر. آساینده تر. خوش آیندتر. باروح تر.- امثال : اروح من الیأس ؛ بدان مناسبت که گو...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.