اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عز

نویسه گردانی: ʽZ
عز. [ ع َزز ] (ع مص ) غالب آمدن بر کسی درمعازّة. (از منتهی الارب ). در معارضه ٔ ارجمندی و بزرگی ، بر کسی غالب شدن . (از اقرب الموارد). غلبه کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || با هم چیرگی کردن در خطاب . (از منتهی الارب ). غلبه کردن کسی را در خطاب و احتجاج . (از اقرب الموارد). گویند: اذا عز أخوک فهُن ؛ یعنی هرگاه برادرت چیره گردد و در پاداشش نتوانی ، نرمی و ملاطفت کن . (منتهی الارب ). یعنی اگر برادرت بر تو غلبه کرد و برابری با او نتوانی ، پس با او نرمی کن . (از اقرب الموارد). و در مثل گویند: مَن ْ عَزَّ بَزّ؛ یعنی هرکه غالب آمد بُرد.(منتهی الارب ). یعنی هرکه غلبه کند می رباید. (از اقرب الموارد). || گویند: جی ٔ به عزاً بزاً؛ یعنی بی شک . (منتهی الارب ). یعنی لامحاله او را آوردند. || قوی و توانا کردن . (از اقرب الموارد). || تنگ شدن سوراخ پستان شتر. (تاج المصادر بیهقی ). عُزوز. عِزاز. رجوع به عزوز و عزاز شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
از آنگونه . [ اَ گو ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) از آن قبیل : باز اعمال خیر و ساختن توشه ٔ آخرت از علت گناه از آنگونه شفا میدهد. (کلیله و دمنه ).
از ناگهان . [ اَ گ َ ] (ق مرکب ) غفلةً. ناگاه . از ناگه : برآساید از ما زمانی جهان نباید که مرگ آید از ناگهان .فردوسی .
بی از آن . [ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) بدون . بی آنکه : بی از آن کاید ازو هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم .ابوحنیفه ٔ اسکا...
پر از خود. [ پ ُ اَ خوَد / خُدْ ] (ص مرکب ) متکبر. پرمدّعا. پراِدعا. مختال . مغرور. خودپسند. کله پرباد : تو از خود پری زان تهی میروی .سعدی .
از خود شدن . [ اَ خوَدْ/ خُدْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از خود رفتن : ز خود شدم ز خیال پر از صفا ای دل بگفتمش که زهی خوبی خدا ای دل .مولوی .
از آن وقت . [ اَ وَ] (ق مرکب ) ۞ از آنگاه . - از آن وقت باز ؛ مُنذُ. مُذ. از آن زمان پس .
از این پس . [ اَ پ َ ] (ق مرکب ) زین پس . از این سپس . از این ببعد.
از این رو. [ اَ ] (حرف اضافه + صفت + اسم ) از این جهت . از این سوی . از این طرف : کس از ما نبینند جیحون بخواب وز ایران نیایند از این روی آ...
از بن گوش . [ اَ ب ُ ن ِ ] (ق مرکب ) کنایه از کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر. (برهان ). و مأخذ این آن است که چون ...
از آن سان . [ اَ ] (ق مرکب ) زانسان (مخفف ). آن سان . همان گونه . آن قسم : بر آن روی جیحون یکی رزمگاه بکردیم زانسان که فرمود شاه .فردوسی .
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۱ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.