اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزة

نویسه گردانی: ʽZ
عزة. [ ع َزْ زَ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عز. (از اقرب الموارد). رجوع به عز شود. || آهوبره ٔ ماده . (منتهی الارب ). بچه ٔ مادینه ٔ آهو. (از اقرب الموارد). عزانه است که بفارسی آهوبره نامند. (مخزن الادویة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
عظة. [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده . (از منتهی الارب ). پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نصیحت کردن و یادآور...
عظة. [ ع ِ ظَ / ع َ ظَ ] (ع اِمص ، اِ) نصیحت و تذکر به عواقب کارها. پند. اندرز. || سخن واعظ.(از اقرب الموارد). ج ، عِظات . (از اقرب الموارد).
عضة. [ ع َض ْ ض َ ] (ع اِ) گزیدگی . (ناظم الاطباء). یک بار گزیدن و گاز گرفتن .
عضة. [ ع ِ ض َ ] (ع اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). کذب . (ازاقرب الموارد). || بهتان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموار...
عزه . [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] (ع ص ) مرد که طرب و جماع رادوست ندارد و بازگردنده از آن . یا ناکس . یا آن که نپوشد کینه ٔ صاحب خود را. (منتهی ...
عزه . [ ] (اِخ ) پسر ابوناداب که تابوت عهد در حوالی خانه ٔ او که در قرب یعاریم بود توقف نمود و چون وی دستش را به صندوق عهد دراز کرد بدان...
عضه . [ ع َض ْه ْ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (از منتهی الارب ). کذب . (از اقرب الموارد). || سخن چینی نمودن . (از منتهی الارب ). نمامی کردن . (از اقرب...
عضه . [ ع َض َه ْ ] (ع مص ) بیمار گردیدن شتران از خوردن عضاه ، و یا چریدن آن را. (از منتهی الارب ): عضه البعیر؛ آن شتر ازچریدن عضاه شکایت ک...
عضه . [ ع َض ِه ْ ] (ع ص ) ۞ مکان عضه ؛ جایی که عضاه فراوان داشته باشد. و رجوع به عضاه شود. || شتر که عضاه چرد. (از اقرب الموارد). شت...
ازه . [ اَزْ زَ ] (اِخ ) یکی از شهرهای فارس . (معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.