اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عزة

نویسه گردانی: ʽZ
عزة. [ ع َزْ زَ ] (اِخ ) دختر حُمَیْل بن حفص بن ایاس حاجبیه ٔ غفاریه ٔ ضمریة. وی زنی ادیب و خوش بیان و از اهالی مدینه بود و در عهد عبدالملک بن مروان به مصر رفت و به تعلیم زنان حرم عبدالملک پرداخت . او را با «کثیر» شاعر حکایاتی است ، از آن جمله روزی ام البنین (خواهر عمربن عبدالعزیز و همسر ولیدبن عبدالملک ) عزة را گفت آیا این بیت کثیر را شنیده ای :
قضی کل ذی دین فوفی غریمه
و عزة ممطول معنی غریمها
گفت آری . سپس درباره ٔ دین او به کثیر از وی پرسید. عزة جواب گفت که او را بوسه ای وعده داده ام . پس ام البنین به وی گفت وعده ٔ خود را وفا کن و گناه آن را من بعهده میگیرم . عزة به سال 85 هَ .ق . در مصر درگذشت . (از اعلام زرکلی از سمطاللآلی و ابن خلکان و التاج ). و رجوع به اعلام النساء شود :
نوروز برنگاشت بصحرا بمشک و می
تمثال های عزه و تصویرهای می .

منوچهری .


وآن خجسته وْ پنج شاعر کو کجا بودندشان
عزه و عفرا و هند و مَیّه و لیلی سکن .

منوچهری .


- عزه و کثیر ؛ معشوقه وعاشقی مَثَلی از عرب . (امثال و حکم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
عزة. [ ع ِزْ زَ ] (ع مص ) ارجمند گردیدن . (از منتهی الارب ). ارجمند شدن . (دهار). عزیز شدن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || قوی شدن...
عزة. [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) ارجمندی و عزیزی ، خلاف ذل . (منتهی الارب ). و رجوع به عزت شود. || چیرگی و قوت و شدت . (منتهی الارب ). اسم است ...
عزة. [ ع ِ زَ ] (ع اِ) گروهی مجتمع از مردم . (منتهی الارب ). عصبة و گروه از مردم ، و تاء آن عوض لام الفعل محذوف است که آن واو باشد. ج ، عِز...
عزة. [ ع َزْ زَ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عز. (از اقرب الموارد). رجوع به عز شود. || آهوبره ٔ ماده . (منتهی الارب ). بچه ٔ مادینه ٔ آهو. (...
عزة. [ ع َزْ زَ ] (اِخ ) دختر ابوسفیان و خواهر معاویه است . (از منتهی الارب ).
عزة. [ ع َزْزَ ] (اِخ ) دختر عیاض بن ابی قرصانة. زنی راوی حدیث بود و زیادبن یسار و اهالی فلسطین از او روایت کرده اند. (از اعلام النساء از الا...
ام عزة. [ اُم ْ م ِ ع ِزْ زَ ] (ع اِ مرکب ) آهوی ماده . (از المرصع).
عزة المیلاء. [ ع َزْ زَ تُل ْ م َ ] (اِخ ) زنی مغنی ، و از اولین کسانی بود که غنای موقع را در حجاز خواند. او از موالی انصار بود، رویی زیبا داشت...
عزة الاشجعیة. [ ع َزْ زَ تُل ْ اَ ج َ عی ی َ ] (اِخ ) زنی راوی حدیث بود و حازم اشجعی از او روایت کرده است . (از اعلام النساء از الاستیعاب ).
عظة. [ ع َظْ ظَ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر عَظّ را. (از اقرب الموارد). رجوع به عظ شود. || سختی جنگ و شدت آن . (منتهی الارب ). شدت و سختی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.