اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عسکر

نویسه گردانی: ʽSKR
عسکر. [ ع َ ک َ ] (معرب ، اِ) لشکر، و کلمه ٔ فارسی است . (از دهار) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). معرب لشکر است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جند. سپاه . اصل آن لشکر است . (جمهره ٔ ابن درید از سیوطی ). ابن قتیبه ، عسکر را فارسی دانسته است و ابن درید آن را همان «لشکر» فارسی نوشته است بمعنی مجتمع و گروه سپاهیان . (از المعرب جوالیقی ). ج ، عساکر :
طبع کافی که عسکر هنر است
چون نی عسکری همه شکر است .

خاقانی .


بالای هفت خیمه ٔ فیروزه دان ز قدر
میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش .

خاقانی .


|| گروه . (منتهی الارب ). جمع. (اقرب الموارد). || بسیار از هر چیزی . || تاریکی شب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عَساکر. (اقرب الموارد) (دهار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
قلعه عسکر. [ ق َ ع َ ع َ ک َ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 64هزارگزی باختر قلعه مشیز، در مسیر راه فرعی ...
عسکر المهدی . [ ع َ ک َ رُل ْ م َ دی ی ] (اِخ ) منظور محمدبن منصور خلیفه است ، و آن اکنون مشهوربه رصافة است از محله های جانب شرقی در بغداد. ...
عسکر نیشابور. [ ع َ ک َ رِ ن َ] (اِخ ) محله ای بوده است به نیشابور، شهر مشهور قدیم خراسان . (از معجم البلدان ). و رجوع به عسکر شود.
عسکر ابی جعفر. [ ع َ ک َ رِ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) منظور ابوجعفر منصور عبداﷲبن محمد است ، و آن اشاره به شهر اوست که در بغداد ساخته است و امروزه ...
عَسکَر مُکْرَم یا در زبان فارسی لشکر[۱] شهری بود از نواحی خوزستان در محدوده شهرستان شوشتر در زمان خلیفه عباسی حجاج بن یوسف به نام عربی عسکر مکرم نامید...
مزرعه ٔ حاجی علی عسکر. [ م َ رَ ع َ ی ِ ع َ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد، در 36هزارگزی غرب تفت و 4هزارگزی...
اسکر. [ اَک َ ] (اِخ ) قریه ای است مشهور قرب صعید مصر، بین آن و فسطاط از کوره ٔ اطفیحیه دوروزه راه است . عبدالعزیزبن مروان بعلت نزهت این ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.