گفتگو درباره واژه گزارش تخلف عشم نویسه گردانی: ʽŠM عشم . [ ع َ ] ۞ (ع مص )فربه شدن گرفتن شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خشک گردیدن . (از ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی عشم عشم . [ ع َ ش َ ] (ع مص ) خشک گردیدن . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُشوم . و رجوع به عشوم شود. || حریص شدن . (از منتهی الارب ). عشم عشم . [ ع َ ش َ ] (ع اِمص ) امید و آزمندی . (منتهی الارب ). طمع. (اقرب الموارد). || (ص )نان خشک و تباه : خبز عشم ؛ نان خشک و فاسد. (منتهی ال... عشم عشم . [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) یکی عُشُم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاشِم . رجوع به عُشم و عاشم شود. عشم عشم . [ ع ُ ش ُ ] (ع اِ) درختی است ، و واحد آن عاشم و عَشِم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اشم این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اشم اشم . [ اَ ش َ] (ع مص ) اَشِم َ بی علی فلان ؛ دردناک شدم . (از منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس آرد: لغتی است در اَزم . اشم اشم . [ اَ ش َم م ] (ع ص ) مرد بلندبینی . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، شُم... عاشم عاشم . [ ش ِ ] (ع اِ) یک نوع درخت است . (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد ذیل عُشُم آرد: درختی است ، یکی آن عاشم و عَشِم . (از اقرب ... اشم وهو اشم وهو. [ اَ ش ِ وُ ] (اوستایی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ اوستایی بمعنی یکی از نمازهاست . رجوع به یشتها ص 32، 136 و 604 شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود