اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عصف

نویسه گردانی: ʽṢF
عصف . [ ع َ ] (ع مص ) سخت وزیدن باد. (از منتهی الارب ) (دهار). باد سخت جستن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی ): عصفت الریح ؛ باد سخت شد، و چنین بادی را عاصف و عاصفة گویند. (از اقرب الموارد). عُصوف . و رجوع به عصوف شود : فالعاصفات عصفاً (قرآن 2/77)؛ و تندوزنده ها تندوزیدنی . || نارسیده درودن کشت را. (از منتهی الارب ): عصف الزرع ؛ کشت را قبل از اینکه برسد، برید. (ازاقرب الموارد). || کسب کردن جهت عیال . (از منتهی الارب ): عصف فلان عیاله ؛ او برای خانواده ٔ خودکسب کرد. (از اقرب الموارد). || بردن و هلاک کردن جنگ گروهی را. (از منتهی الارب ): عصفت الحرب بالقوم ؛ جنگ آن قوم را از بین برد و هلاک کرد. (از اقرب الموارد). || خمیدن . (از منتهی الارب ). مایل شدن . (از اقرب الموارد). || بشتافتن و سرعت نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
اصف جور. [ ] (اِخ ) ترکی ، نام سردار سپاه خلیفه در جنگ با زنگیان در خوزستان و اهواز بسال 257 هَ . ق . شاید معرب اسب گور باشد.
اسف ناک . [ اَ س َ ] (ص مرکب ) اسف آور. تأسّف آور. مایه ٔ تأسف .
آصف ثانی. مراد قوام الدین حسن ممدوح حافظ بوده و در اشعار او هر کجا آصف ثانی و یا آصف آمده قوام الدین حسن در نگر بوده است. قوام‌الدین حسن شیرازی از وزی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اسف بار (صفت): همراه با اندوه و افسوس (فرهنگ بزرگ سخن) اسف واژه ی عربی است و بار پارسی است؛ همتای پارسی این ترکیب عربی - پارسی، اینهاست: موژبار mužbār...
تاسف بار ؛ وضعیتی که باید به حال آن تأسف خورد و اندوهگین شد؛ دردناک
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرامرز آصف نخعی با نام هنری فرامرز آصف (زاده ۵ آبان ۱۳۲۹[۱]) خوانندهٔ، آهنگساز و ترانه‌سرا سبک پاپ و ورزشکار سابق ایرانی است. وی مدال برنز بازی‌های آس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
آصف الدوله . [ ص َ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) پسر شجاع الدوله . از امراء و نُوّاب هندوستان ، و او بزبان فارسی وارد بوده و شعر می سروده . مدت امارت او ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.