عض
نویسه گردانی:
ʽḌ
عض . [ ع ُض ض ] (ع اِ) خمیر که شتر را بدان خورش دهند. (منتهی الارب ). عجین که شترآن را تعلیف کند. (از اقرب الموارد). || سپست . (منتهی الارب ). قَت ّ. (اقرب الموارد). || جو. (منتهی الارب ). شعیر. (اقرب الموارد). || گندم بی آمیغ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خسته ٔ شکسته . (منتهی الارب ). هسته که چیزی با آن مخلوط نباشد. (از اقرب الموارد). || درخت سطبر باقی مانده در زمین . (منتهی الارب ). درخت سطبر که در زمین باقی ماند. (از اقرب الموارد). || خمیر. (منتهی الارب ). عجین . (اقرب الموارد). || هیزم خشک کلان فراهم آورده . (منتهی الارب ). چوب بزرگ که جمع شود. (از اقرب الموارد). || گیاه خشک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نوعی از علف ستور چون دانه ٔ خرما کوفته و کنجاره و جز آن . (منتهی الارب ). || عِض ّ است در معنی درخت خار خرد یا درخت طلح و... (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عِض ّ شود.
واژه های همانند
۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کنایه از آرامش و ایمنی به حد کمال موجود بودن.
دریا رفته است تو گویی به خواب - هیچ نمی خورد تکان آب از آب
رفته گویی همه ذرات به خواب - ن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
گربه از بغل افکندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ اَ ب َ غ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گربه از دامان رها کردن . کنایه از ترک مکر و حیله و فریب کردن باشد. (بر...
قدم ازجان برآوردن . [ ق َ دَ اَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ترک جان گفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ).
از میان رفتنی و مردنی. ضعیف، بیمار، رفتنی، نماندنی ناپایدار، سست. در سیاست، اردک لنگ(lame duck) یا سیاستمدار در حال خروج (outgoing politician)، یک مقا...
و یا "دستی به دور از آتش داشتن" کنایه به ندانستن درد یا مشکل دیگران است ... مانند کسی که از آتش به دور می باشد و درد کسانی را که گرفتار سوخت...
گره از پیشانی گشودن . [ گ ِ رِه ْ اَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گشاده رو شدن . خود را شادرو نمودن : گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است خدا را یک ...
جامه از مصحف پوشیدن . [ م َ / م ِ اَ م ُ ح َ دَ ] (مص مرکب ) خود را بتکلف بنظر مردم صالح نمودن و بعضی بمعنی قسم خوردن نوشته اند، این خطاست...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خرقه از دست - پوشیدن . [ خ ِ ق َ / ق ِ اَ دَ ت ِ دَ ] (مص مرکب ) مرید کسی یا پیری شدن . (از آنندراج ) : مشرب من خرقه از دست صدف پوشیدن است ...